چکیده:
- ایران زمین در وضعیت آشوب و حوزهی تمدن ایرانی در موقعیت فروپاشی قرار دارد. تجزیهی سیاسی ایران زمین که از یک و نیم قرن پیش با جنگهای ایران و روس آغاز شد، در حال حاضر به اشغال نظامی گرداگرد ایران زمین یا تاسیس دولتهای نوپای قومگرا و دست نشانده منتهی شده است.
پیشنهاد ما:
- راه حل این بحران، بازسازی «منِ ایرانی» نوینی است که بتواند بدون در غلتیدن به از خود بیگانگی سویههای نیرومند تمدن مدرن را جذب کند، و شایستگی به ارث بردن فرهنگ دیرپای ایرانی را داشته باشد.
- بازسازی من ایرانی در شرایط کنونی تنها در سطح خُرد ممکن است و از این رو در قالب بازتعریف اخلاق میگنجد، در صورتی که همچون امری انتخابی، درونزاد و خودمختارانه بنیاد شود.
- زروان یک دیدگاه علمی میانرشتهایست که در بستر نظریهی سیستمهای پیچیده شکل گرفته و در حوزهی جامعهشناسی- روانشناسی مفهوم انسان/ من/ سوژه را در اتصال با نهادهای اجتماعی تعریف میکند. یک دستگاه اخلاقی منظم و عقلانی و دقیق نیز بر این اساس صورتبندی میشود.
- هدف انجمن زروان توانمندسازی افراد از راهِ استوار ساختن اخلاق در ایشان است. این کار با بستن پیمان داوطلبانه بر سر قواعد اخلاقی انجام میپذیرد. زروان در نهایت پیشنهادی است که مخاطبان در صورتِ برگزیدناش و رعایت پیمانهای پایهاش، امکانِ بستنِ پیمانهای بیشتر را به دست میآورند و به این ترتیب شماری بیشتر و بیشتر از صفات اخلاقی را در خویش نهادینه ساخته و ورزیده شدن در آن را با یارانشان تمرین میکنند.
پیشینهی زروان: مسیری که به پیدایش انجمن امروزین منتهی شده است.
نخستین آغازگاهِ نهادی که امروز در قالب انجمن زروان به طور رسمی تاسیس میشود، به سال ۱۳۷۱ باز میگردد. در این سال گروهی از دانشجویان دانشگاههای تهران که تازه به فضای دانشگاهی وارد شده بودند، گرد هم جمع شدند و محفلی غیررسمی به نام انجمن دانش را تاسیس کردند. کارکرد اصلی انجمن دانش آن بود که نشستهایی ماهانه را (معمولا در منزل موسس انجمن) تشکیل میداد و در آن اعضا دربارهي علوم تخصصی رشتهی خودشان برای دیگران سخنرانی میکردند و معمولا بحثی هم با مضمونهای فلسفی در انتهای کار بین حاضران در میگرفت. انجمن دانش تا سال ۱۳۷۵ برقرار بود و بعد به سازمانی رسمی ولی کوتاه عمر به نام موسسهی خیزش اندیشه دگردیسی یافت. این موسسه مدت کوتاهی به صورت چتری عمل کرد تا اعضای قدیمی انجمن دانش در دانشگاههای محل تحصیلشان محفلهای علمی مشابهی را تعریف کنند که مهمترین این محفلها کانون فلسفه دانشگاه تهران بود. کانون فلسفه در فاصلهی سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۸ فعال بود. بعد از آن، قرار بر آن شد که همهی این محفلهای علمی گرد هم جمع شوند و به یک سازمان مردم نهاد (NGO) تبدیل شوند. به این ترتیب اعضای موسسهی خیزش اندیشه، کانون فلسفه دانشگاه تهران، کانون فلسفهی علم دانشکدهی علوم، و چند نهاد دیگر با هم ترکیب شدند و کانون خورشید را پدید آوردند.
بحثهای پیگیر اعضای انجمن دانش که در رشتههای متفاوت تحصیل میکردند و به همگرایی حوزههای دانایی تخصصی علاقمند بودند، در نهایت به اینجا انجامید که رویکرد سیستمی به عنوان سرمشق نظری غالب برگزیده شود. به این ترتیب وقتی کانون خورشید تاسیس شد، رویکرد نظری حاکم بر آن همین دیدگاه سیستمی بود. فعالیت کانون خورشید تنها به پژوهش علمی صرف محدود نبود و از شعار آن «بهسازی فرهنگ» نمایان بود که آسیبشناسی فرهنگ و تلاش برای تدوین راهبردهای بهبود آن در برنامهی کاری آن قرار دارد. در سال ۱۳۷۹ کانون خورشید به طور رسمی به ثبت سازمان ملی جوانان رسید و بعدتر در سال ۱۳۸۳ موسسهی فرهنگی خورشید راگا نیز بر اساس چارچوب آن تاسیس شد.
در سال ۱۳۷۹-۱۳۷۸ موسس انجمن دانش و خورشید (دکتر شروین وکیلی) دورهای آموزشی را در مرکز گفتگوی تمدنها برگزار کرد که بهسازی فرهنگ را در سطحی فردی مورد بررسی قرار میداد و توانمندسازی «من»ها را کلید دستیابی به توسعهی فرهنگی میدانست. همین دوره بعدتر در درون کانون خورشید و موسسهی فرهنگی خورشید تداوم یافت و از آنجا که مفهوم زمان را در پیکربندی سوژه مهم قلمداد میکرد، به نام دیدگاه زُروان مشهور شد، و زروان نام ایزد زمان نزد ایرانیان باستان بود. دانشجویانی که در دورههای زروان شرکت میکردند به تدریج گروههایی تشکیل دادند و سازمانی غیررسمی پدید آوردند که انجمن زروان نامیده میشد و نخستین بار در سال ۱۳۸۰ فعالیت خود را آغاز کرد. اعضای این گروه در پیِ دستیابی به راهبردهایی علمی و آزمودنی برای توانمندسازی فردی بودند و از این رو بیشترشان به تحصیلات عالی در رشتههایی مانند جامعهشناسی و روانشناسی و فلسفه روی آوردند. اگر بخواهیم خورشید را سختافزار و قالب سازمانی بدانیم، زروان را باید دستگاه نظری و محتوای معنایی و نرمافزاری دانست که بر خورشید سوار شده بود. انجمن زروان از مهرگان ۱۳۹۳ با گام نهادن در راه ثبت در وزارت کشور و تدوین آییننامههایش نهایی شد.
دستاورد
دستگاه نظری زروان در قالب هفت جلد کتاب و بیش از سی مقاله تدوین و منتشر شده است. طی سالهای گذشته اعضای این جمع در حوزههایی بسیار متنوع به مسئلهی مرکزیِ بازسازی حوزهی تمدن ایرانی پرداختهاند و بر مبنای راهبردهای تخصصیشان نهادهایی کارآمد را تاسیس کردهاند. گروههای زروانی در حال حاضر کارکردهای بسیار متنوعی را به انجام میرسانند که انجام فعالیتهای خیریه، تولید بازی، پژوهش علمی و ادبی، آفرینش هنری، و ساماندهی به نهادهای آموزشی شاخههای اصلی آن هستند.
زروان در اکنون: آنچه که انجمن زروان هست و باید باشد
طرح مسئله
آنچه که نمایان است، تجزیهی سیاسی حوزهی تمدن ایرانی در دو قرن گذشته است، و عقبنشینی گام به گامِ نرمافزارِ سنتیِ حاکم بر جامعهی ایرانی در مقابل موج تمدن مدرن. ابتدا در جریان جنگهای ایران و روس، و بعدتر با دستاندازی انگلیسیها در شمال هند و بلوچستان و سیستان و لاهور (که امروز کشور پاکستان از آن تراشیده شده) ایران زمین دستخوش تجزیهی سیاسی شد. بعد از آن طی دو قرن بخشهای شمالی آن مستعمرهی امپراتوری تزاری و ادامهی کمونیستیاش بود، و نیمهی جنوبیاش مستعمرهی انگلستان و ادامهی آمریکاییاش محسوب میشد. در این میان تنها کشور کنونی ایران به صورت دولتی آزاد باقی ماند که آن هم به تعادل قوای روس و انگلیس باز میگشت که به هر روی استقلال صوری کشور را حفظ کرد. حتا این قلمرو مرکزی هم در جریان جنگهای جهانی اول و دوم به تسخیر قوای روس و انگلیس در آمد.
آنچه که موجب فروپاشی حوزهی تمدن ایرانی شد، تنها دستاندازی سیاسی و نظامی ابرقدرتهای استعمارگر نبود، که بیش و پیش از آن اقتدار تمدن نوخاستهی مدرن بود که از نظر فنآوری و ساماندهی اجتماعی بر شیوهی سنتی تمدنمان برتری داشت. در حال حاضر جامعهی ایرانی با امراضی دست به گریبان است که محصول دو قرن کشمکش و داد و ستد با این موج تمدنی است. جامعهی امروز ما (چه در کشور ایران و چه در کل ایران زمین) نمونهای از جوامع آشوبزده است. از هم گسیختگی نهادهای اجتماعی و زول اخلاق و نارکارآیی قواعد و ساختهای قانونی مخاطراتی درونی است که باید آن را با تهدیدهای بیرونی جمع بست. تهدیدهایی که از اشغال نظامی مستقیم بخشهایی از ایران زمین (مثل عراق و افغانستان) شروع میشود و تا دست نشاندگی دولتهای دیگر (مثل ترکیه و عربستان و قفقاز و آسیای میانه) ادامه مییابد. اگر فساد اداری و تباهی اخلاق و از هم گسیختگی خانوادهها و زوال اقتصادی نمودهایی از آن مخاطرات درونی باشند، تهدید جنگ و رخنهی قومگرایی و بنیادگرایی دینی و خشونت سازمان یافته نشانههایی از آن تهدید بیرونی است.
آسیبشناسی راه حلهای موجود
تجربهی دو قرن گذشته نشان داده که تلاش نخبگان اجتماعی و سیاسی برای بازسازی حوزهی تمدن ایرانی به خطاها و کاستیهایی جدی آلوده بوده و به همین دلیل با وجود پیشرفتهای مقطعی و گسسته، در نهایت به وضعیت کنونی ختم شده است. آنچه که روشن است، ضرورت بازسازی حوزهی تمدن ایرانی است. یعنی بر همهی کسانی که درکی از تاریخ و فهمی از جغرافیای تاریخی داشته باشند، نمایان است که حوزهی تمدن ایرانی نیازمند بازسازی و بازتعریف است.
ایرانیان در جریان تاریخ بسیار طولانیشان بارها و بارها چرخههایی از تجزیهی سیاسی، فروپاشی تمدنی و بازسازی و احیای مجدد این قلمرو تمدنی را تجربه کردهاند. تاریخ کشور ایران از بیست و شش قرن پیش که تاسیس شد تا به امروز، دورههایی از اتحاد سیاسی، اقتدار نظامی، توسعهی اقتصادی و نفوذ فرهنگی جهانگیر را در بر میگیرد که سه تا پنج قرن به طول میانجامیدهاند، و با دورههای فترت و فروپاشیای هفتاد تا صد و پنجاه ساله از هم جدا میشدهاند. این دورههای فترت همواره در اثر حملهی یک قوم حاشیهنشینِ ایرانی (مثل اعراب و ترکان) یا اقوام بیگانهی بیرونی (مثل مغول و مقدونی) پدید میآمده و دودمانهایی زودگذر را بر ایرانی تجزیه شده پدید میآورده، که طی چند نسل ایرانی میشدهاند و کارکرد مهار کننده و زیانکار خود را از دست میدادهاند.
ایران زمین امروزین که بین حدود بیست کشور تقسیم شده، در طولانیترین دورانِ فترتِ تاریخش قرار دارد. فرودستی نظامی و سیاسی و اقتصادی پارهکشورهای تراشیده شده در گرداگرد ایران نیاز به تاکید ندارد، و تلاشهای دولتمردان و مصلحان اجتماعی برای برگرداندن نظم و انسجام به این قلمرو تمدنی طی قرن گذشته بی نتیجه مانده است. سه ایراد اصلی که به تلاشهای ارجمند و سختکوشانهی این دولتمردان و مصلحان وارد است، عبارتند از: ۱) غیابِ یک دستگاه نظری منسجم و روشن که آسیبشناسیها و راهبردهای ترمیم را صورتبندی کند، ۲) بی توجهی یا کم توجهی نسبت به بازسازی «من ایرانی» و بازتعریف آن به شکلی که از خزانهی معنایی و تاریخی غنیاش محروم نگردد. ۳) غیاب یک دیدگاه جهانی و رویکردی کلان که کلیت ایران زمین را در تمامیت تاریخی و جغرافیاییاش مورد توجه قرار دهد و پویایی منطقهای آن را در حوزههای خُرد به جریان کلان جاری در کل بستر تمدن ایرانی پیوند بزند.
طی قرن گذشته دو تلاش بزرگ برای بازسازی من ایرانی و احیای این حوزهی تمدنی انجام پذیرفته است. یکی از آنها ملیت و دیگری دین را محور قرار داده و به این ترتیب ناسیونالیسم ایرانی و شکلی از بنیادگرایی دینی را رقم زده است. در هردوی این تلاشها که جریانهای سیاسی پردامنه و مهمی را هم پدید آورده، دستگاه نظری و قالب عمومی همان مدرنیته است که با محتوایی ملی یا دینی آراسته شده است. به عبارت دیگر اگر در سطحی کلان به این تلاشها بنگریم، پیشنهادشان را چیزی جز «مدرن شدن» نخواهیم یافت، هرچند مدرن شدنی که با رنگ و بو و نمای بیرونیِ ملی یا دینیِ ایرانی همراه باشد.
پیشنهاد راه حل
دیدگاه زروان یک رویکرد نظری برای حل این مسئله است و علاوه بر پوشاندن سه ایرادی که شرحش گذشت، به سه دلیل امیدبخش و سودمند مینماید. نخست آن که دیدگاهی علمی، سنجیدنی، نقدپذیر و رسیدگیپذیر است و به تعبیری نیرومندترین رویکرد علمی به مسئلهی فرهنگ، تمدن، انسان و اجتماع محسوب میشود. یعنی لبهی تیز تمدن مدرن را که دانش دقیق و سازماندهی عقلانی باشد به روزآمدترین شکل داراست. دوم آن که به خاطر خصلت میانرشتهای بودناش، امکان جمع بستن خوشههای واگرای اندیشهها و آرا و ارزشها را دارد، یعنی در شرایطی که شکافهای قومی، دینی، طبقاتی، جنسیتی، زبانی و اعتقادی در ایران زمین بیداد میکند، راه حلی میانه برای جمع کردن همهی این شاخهها زیر یک چتر پیشنهاد میکند و از طرد و به حاشیه راندن «تفاوت» پرهیز میکند. سوم آن که از چشماندازی ایرانی رویکردی نقادانه نسبت به کلیت تمدن مدرن دارد، و همچون جایگزینی برای آن مطرح میشود. یعنی زیربنای دیدگاه زروانی نظامی فلسفی است که برآمده از آرا و اندیشههای تکامل یافته در دل ایرانشهر است، و بر اساس آن پیش داشتها و خوانشهای گاه نادرست و گاه غرضآلودِ مرسومِ مدرن را نقد و واسازی میکند.
مهمتر از همه این که راهبرد پیشنهادی زروان، بسیار ساده و دم دستی است. احیای حوزهی تمدن ایرانی تنها با بازسازی منهای ایرانی ممکن میشود و این بازسازی خصلتی اخلاقی دارد. از دیدگاه زروان یک نظام اخلاقی استنتاج میشود که ماهیتی عقلانی، راهبردی، و رسیدگیپذیر دارد و در سطحی متفاوت از اخلاقهای متافیزیکی صورتبندی میشود. یعنی در اینجا یک پیشنهاد اخلاقی وجود دارد که با پیشنهادهای جاری در نظامهای عقیدتی متفاوت سازگار است و حاصل جمع همه را با دقت و روشنی بیشتری در بر میگیرد، بی آن که بخواهد به باورهای متافیزیکی تاکید کند. باورهایی که چه بسا بین گروههای اجتماعی و قومی و زبانی گوناگون، مشترک نباشند.
طی بحرانهای گذشتهی تاریخ ایران زمین، همواره بازسازی این حوزهی تمدنی با معرفی شکلی از «منِ آرمانی» یا «انسان کامل» ممکن میشده است. موجهایی نیرومند از تعریفِ دینمدارانه، عارفانه، فلسفی، و علمیِ این مفهوم را پس از هر بحران بزرگ تمدنی میبینیم. چه در قرن سوم و چهارم هجری باشد و چه در قرن هفتم و هشتم هجری. به همین ترتیب پیشنهاد زروان آن است که صورت نوینی از «منِ پارسی» تعریف شود. پارسی در این تعبیر به نخستین شکل از «منِ ایرانی» ارجاع میدهد که در ابتدای دوران هخامنشیان به شکلی شفاف و خودآگاهانه صورتبندی شد و مستقل از قومیتش در همان دوران با نام پارسی شناخته میشد. برنامهی پژوهشی فشردهای که ده سال به درازا کشیده، صورتبندی دقیق و فشردهای از این «منِ پارسی» یا انسانِ آرمانیِ پیشنهادی برای دوران معاصر را به دست میدهد. شکل خلاصه شدهی این صورتبندی سی صفت را در این مدلِ آرمانی تعریف میکند که در قالب سی قاعدهی اخلاقی یا سی ویژگی شخصیتی میتوانند نمود یابند. از دل این نظریه چنین بر میآید که سیستمهای انسانی در چهار سطح سلسلهمراتبیشان چهار متغیر پایهی «غایی» داشته باشند، که همینها میتواند دستمایهی تعریف اخلاقی عقلانی قرار گیرد. این متغیرها عبارتند از تندرستی، شادکامی، توانمندی و معنا، که در قالب سرواژهی قلبم (قدرت/ لذت/ بقا/ معنا) خلاصه میشود.
راهبرد
انجمن زروان گروهی غیرسیاسی است که اعضای آن به خاطر پیمان بستن بر سر اصول اخلاقی از دیگران متمایز میشوند. اعضای انجمن به شکلی داوطلبانه و خودجوش بر سر برخی از صفتهای «من پارسی» با هم پیمان میبندند و شیوههای عملیاتیِ تثبیت آن صفت و رعایت آن قواعد اخلاقی را تمرین میکنند. این شیوهها نیز از دل نظریهی سیستمی مورد نظرمان استخراج میشود و تلهها و راهبردهایی مشخص و آزموده شده را در بر میگیرند. رعایت پیمان و داشتنِ خویشکاریای که قلبم را افزایش دهد، تنها شرط برای عضویت در انجمن زروان است.